امروز از صبح دلم برای دوستم و کنارش بودن، تنگ شده بود، همون صبح بهش گفتم برام از عکسایی که جدیدا گرفته چند تایی بفرسته. روحم تازه شد اما دلم تنگتر.
هوا اینقدر بوسیدنی باشه و آدم خونه نشین آخه؟
چند دقیقه پیش شروع کردیم به برنامه ریختن واسه خوش گذرونیهایی که بعد از کرونا، محقق میشه انشاءالله:
والا به خدا، اگه بهم بگن از فردا میفرستیمت زندان، اما تا آخر امشب هر جورررررری که دلت بخواد میتونی خوش بگذرونی و شرایط برات فراهمه. من از خدا ماشین، گواهینامه، نرجس و شهر بدون کرونا رو میخوام.
هعی، پاشم برم دوش بگیرم، یه فکری بردارم برای شاداب شدنم. که دارم میپووووسم.