loading...

و‌ من با تو سخن می‌گویم..

بازدید : 578
سه شنبه 26 آبان 1399 زمان : 12:37

امروز از صبح دلم برای دوستم و کنارش بودن، تنگ شده بود، همون صبح بهش گفتم برام از عکسایی که جدیدا گرفته چند تایی بفرسته. روحم تازه شد اما دلم تنگ‌تر.

هوا اینقدر بوسیدنی باشه و آدم خونه نشین آخه؟

چند دقیقه پیش شروع کردیم به برنامه ریختن واسه خوش گذرونی‌هایی که بعد از کرونا، محقق میشه ان‌شاءالله:

والا به خدا، اگه بهم بگن از فردا می‌فرستیمت زندان، اما تا آخر امشب هر جورررررری که دلت بخواد میتونی خوش بگذرونی و شرایط برات فراهمه. من از خدا ماشین، گواهینامه، نرجس و شهر بدون کرونا رو میخوام.

هعی، پاشم برم دوش بگیرم، یه فکری بردارم برای شاداب شدنم. که دارم می‌پووووسم‌.

باید صدای الاغ دربیاری!
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی